[زَ] (اِخ) آزرمي. آزرميدخت :يکي دختري داشت آزرم نامز تاج بزرگان شد او شادکامهمي بود بر تخت بر چار ماهبه پنجم شکست اندرآمد بگاه.فردوسي.
کلمات مشابه